سالروز ازدواج و روزهای انتظار
دقيقا پارسال همين روز بود، سالگرد ازدواجمون، چه حال و هوايي داشتيم! يك انتظار شيرين، توام با دلواپسي، خدا خدا كردنها و آرزوي سلامتي براي ماماني و ني ني كه تو راه بود. چه حالي داشت ماماني! بي صبرانه منظر بود. منتظر بوديم كوچولوي عزيزمون رو زيبا و سالم ببينيم و در آغوش بگيريم، حتي نميدونستيم اين فرشتة در راه پسره يا دختر، هر كس يه نظري داشت.
سه سال از روز ازدواجمون گذشته. درست تو همين ساعات بود كه مهمونها و حاج آقاي عاقد رو كاشته بوديم و رفته بوديم عكاسي چپ و راست عكس ميگرفتيم. يادش به خير وقتي رسيديم سر سفره عقد چه قدر سرمون قر زدند.
حالا 361 روز از تولد آقا کوچولومون، پارساي عزيزمون گذشته. آقايي شده ماشاالله. امروز ماماني زنگ زد محل كارم و خبر بيرون دراومدن يكي ديگه از دندونهاش رو بهم داد. دو تا دندون قشنگ روي فك پائين داشت و سفيدي چهارتا دندون جديد هم از زير لثه هاي بالايي ديده ميشد. حالا امروز يكي از اونها زده بيرون.
خدايا باز هم شكرت. هزاران هزار بار شكرت براي سلامتي و اين عزيز كوچولو كه به ما دادي تا بياد و زندگيمون رو با اين رنگهاي قشنگ رنگ آميزي كنه. خدايا شكر.
2 نظرات:
At 10/06/2006 2:09 PM, Maman Maryam said…
یک عالمه تبریک برای سالگرد ازدواج و تولد آقا کوچولو
At 10/07/2006 8:32 PM, Anonymous said…
سلام سالگرد ازدواج و تولد 1 سالگی پارسا جون مبارک.
Post a Comment
<< ???? ???ی